دور از چشمان دوست داشتنی ات
به دور از چشمان زیبایت که خواب از من ربودند
به آن مکان باز می گردم
آنجا که نخستین بار نگاه دلفریبت لرزه بر تار و پود من انداخت
دور از چشمان افسونگرت باز میگردم
دور از هر هیاهو و در سکوت لحظه ها
ثانیه ها را می کاوم تا نشانی از تو بیابم
تویی که با نگاه و آن غمزه چشمان افسونگرت
دل به اسیری بردی
من شادمان که اسیر توام
دور از نگاه ساحر و زیبایت
به دور از آتش نگاهت
به آن مکان باز می گردم
آن مکان که نگاههای سرد و بی روحت
چون نیزه های زهر آلود بر جانم فرود آمد
آنجا که زبان به شکوه گشودی و رهایم کردی
تک تک کلمات را بارها مرور میکنم
تا خود را بفریبم
تا بار دیگر
حتی برای لحظه ای
در نگاه چشمانت رها شوم
چون عقابی سوار بر موج باد
در عشق چشمان پرفروغت سیر کنم
دور از نگاه تو ای زیبا
به آن مکان باز می گردم
دوباره و دوباره باز می گردم
تا آخرین لحظه حیات
و آخرین نفسهای جانم
باز میگردم
شاید برای لحظه ای
تو را بیابم و در نگاهت رها شوم
درباره این سایت