پیش جادوی تو من از سحر سخن دم نزنم
که سخن قاصر و مست چشمان توام
هر شب به طریقی می روم و راهی می جویم
تا شوم هم سخن و دست تو در دستم گیرم
صد راه برفتم تا گوشه چشمی بینم
یک غمزه از آن چشمان پر راز ببینم
صد نکته گفتم و از تو کلامی نشنیدم
یک جمله از آن لبهای پر رمز ندیدم
چو شدی شیرین ، من فرهادم با تیشه کوه بشکافم
تو بشو لیلی ، من مجنون، شیدا و رسوای زمانم
این نامه چو خواندی دلبر زیبایم
یک جمله نویس و آرام بگو جانم
آرام بگو جانم
درباره این سایت